قاسم حسین قنبری: چند سال پیش در همان دبیرستانی که شاگرد اولش دو تا تجدید آورده بود درس می دادم که پدر یکی از دانش آموزهایی که تجدید آورده بود( البته از کلاس دیگری بود) از ما خواست که پسرش را برای امتحان شهریور تقویت کنیم و چه مصیبتی(در این موارد پول هیچ ارزشی نداره و علم بهتر از ثروت است) هر قدر ما گفتیم که فایده ای در این کار نیست  ،نشد که نشد. بالاخره ما رفتیم که این بچه را تقویت کنیم. اما هر وقت که می رفتیم بچه  نبود که تقویت بشه. ما کلی منتظر می ماندیم تا پدر بروند و پسرشان را بیاورند برای تقویت. پسره موتور داشت و همیشه در گشت و گذار بود و هر وقت هم که می رسید خونه خسته و گشنه و تشنه بود ، همه ی میوه ها و شربت ها را می خورد و حال درس هم نداشت. بالاخره بعد از ده ها جلسه تقویت ، و با کمک بنده برای اینکه از شر این بچه خلاض بشم در شهریور با نمره ۱۰ قبول شد . ولی فایده ای نداشت چون سال بعد چند روزی از مدرسه اخراج شد و بعد خدا حافظ مدرسه !

.

خاطرات خود را برای ما ارسال کنید.